دلتنگی ناسور یک مرد
این نانوشته سرد
دلتنگی مردی است که میان دامان زنِ خیالیش گم گشته است که نمیداند کجاست ، که نمیداند دل پر تلاطم کوچکش چگونه طپش عاشقی می گیرد و چگونه وا می دهد این زر گونه های عاشقیش را
....
این پس کشیده مرد ؛ میان سردی نگاهی در جفای تک کلمه ای چنان سرخ شده است که جهنمی است برای دیگران و برای بودن تنها دلخوش می شود از صدای معشوقه ای که هرگز باور نکرد مردی مرد را
و من میان واژه ها چه خوب غوطه ورم گلم و
نمیدانم که آیا تو پرواز گرفته ای با معشوق دوست داشتنی ات یا نه ؟
کلمات کلیدی :